من ...

اين پست دلنوشته من نيست اما حرف دله منه :

من یک دختـــــــر ایــــرانیــــــــم بــــــــدان "حــــــوای" کسی نـــــمی شــوم که به "هــــــوای" دیگری برود ...
 

 

تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد ...

 

 روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده شده

 

و احســـــاس نام گرفته ... ... ... ..ارزان نمی فروشمش...

 

دستــــــهایم بــالیـــن کـــودک فـــردایـــم خـــواهـــد شــــد ...

 

بـــی حـــرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش

 

 

 


♥ چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, ساعت 15:10 توسط Reihaneh

عشقه من ...

مي گويند " عشق " كشك است اما من به هيچ وجه اين راقبول ندارم آري ، درست است عشقهاي امروز كشك است . اما عشقي كه من دردل مي پرورانم ازبدو تولدبوده تا الان .

عشق دربين انسان ها هست اما نه حقيقي تنها عده ي محدودي  هستند كه توراتاابد دوست خواهندداشت .

اما عشق من كسي ست كه هميشه به حرفهايم گوش مي دهد بدون آنكه يك كلام سرزنشتم كند يا مرايك آدم غرغرو بداند ، عشق من كسي ست كه همه چيزرامي شنود و فقط با سكوتش جوابم را مي دهد ، عشق من كسي ست كه هميشه در دلم بوده وهست ، عشق من كسي ست كه من را درك كرده و هميشه هم درك مي كند زيرا خودش مرا با عشقش ساخته

نه اشتاه نكنيد عشق من هيچگاه نمي توانديك انسان باشد ، عشق من هماني ست كه همه شمارا آفريده ، همان كسي ست كه عاشقانه شمارا دوست دارد اما شما هيچگاه انرا عاشقانه دوست نداشتيد پس اگر قرار به خيانت باشد همه ما انسان ها خيانت كاراني بيش در عشق نيستيم ، همه ما غافليم حتي خود من پس ازاينكه از همه بريدم به او رسيدم و اين بدترين اشتباه من بود زيرابايد ازهمان اول همه را نمي ديدم و فقط اورامي ديدم ، اين اشتباه بزرگي بود كه اول به همه روي آوردم بعد به او ، خدايا مرا ببخش كه اين همه مدت ازتو كمك نخواستم وبه ديگران روي آوردم ، خدايا مي دانم كه مرا مي بخشي زيرا اگر توهم مرا نبخشي وبامن قهر كني ديگرمن وجود خارجي نخواهم داشت ، زيرا ديگر دلم از وحشت تنهايي بيشتر مي ميرد ، خدايا به گمانم من اولين تنهايي هستم كه تورادارم .

خدايا ازتوخواهش مي كنم هميشه ازهمان بالامن رانگاه كن ، خدايا ازتوخواهش مي كنم هيچگاه كلبه ي تنها و خالي دلم را ترك نكن ، زيرا آنگاه ديگر مرده اي بيش نيستم .

                                                         «  خدايا عاشقانه دوستت دارم  »

                                                                       ازطرف بنده گناهكاروتنهايت

 


♥ چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, ساعت 12:42 توسط Reihaneh

دل ناارام


♥ چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, ساعت 12:37 توسط Reihaneh

مرگ ..

گاهي از سنگينيه يك فشارفقط مي تواني به مرگ روي بياوري حداقل مي داني كه مرگ آخر قصه و غصه است ، يك قصه با انتها نه يك قصه با انتهاي نامعلوم ...

.......


♥ چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, ساعت 11:35 توسط Reihaneh

تنها دوست

تنهايي ، تنها دوستي ست كه تنهايي ات را درك مي كند ....


♥ چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, ساعت 11:20 توسط Reihaneh

دوست من ...

 

 

 تنهايي براي من خزاني ست كه در موقع بهار اتفاق افتاده است ...


♥ چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, ساعت 11:18 توسط Reihaneh

تنهايي صاحب كليد دردهايم

دلم صندوقچه ايست پر از درد كه كليدش را فقط به دست  « تنهايي » داده ام


♥ چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, ساعت 10:40 توسط Reihaneh

وقتي بزرگ مي شوي ...

دوستان عزيزم مطلب زير جزو دلنوشته هاي خودم نيست اماچون خوشم اومد ازش گذاشتم :

وقتی بزرگ می شوی

وقتی بزرگ می شوی دیگر خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خوانند دست تکان دهی.
خجالت می کشی دلت شور بزند برای جوجه قمری هایی که مادرشان بر نگشته، فکر می کنی آبرویت می رود اگر یک روز مردم ـ همان هایی که خیلی بزرگ شده اند ـ دل شوره های قلبت را ببینند و به تو بخندند.

وقتی بزرگ می شوی دیگر نمی ترسی که نکند فردا صبح خورشید نیاید،حتی دلت نمی خواهد پشت کوه ها سرک بکشی و خانه خورشید را از نزدیک ببینی
دیگر دعا نمی کنی برای آسمان که دلش گرفته،حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکهای آسمان را پاک می کردی!

وقتی بزرگ می شوی قدت کوتاه می شود آسمان بالا می رود و تو دیگر دستت به ابرها نمی رسد و برایت مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چگونه بازی می کنند آنها آنقدر دورند که تو حتی لبخندشان را هم نمی بینی و ماه ، همبازی قدیم تو آنقدر کمرنگ می شود که اگر تمام شب را هم دنبالش بگردی پیدایش نمی کنی.

وقتی بزرگ می شوی دور قلبت سیم خاردار می کشی و درمراسم تدفین درخت ها شرکت می کنی و فاتحه تمام آوازها و پرنده ها را می خوانی
و یک روز یادت می افتد که تو سال هاست چشمانت را گم کرده ای و دستانت را در کوچه های کودکی جا گذاشته ای.

خاطرات به یاد ماندنی دوران کودکی


♥ دو شنبه 22 دی 1393برچسب:, ساعت 13:0 توسط Reihaneh

گريه كن آسمان

امروز آسمان مي گريد اما چشمان من قبل از آسمان مي باريد امروزهم آن غم ، آن حس ناشناخته ، آن دلتنگي عظيم ، نمي دانم هر چه هست به دلم چنگ انداخته و بازگشته تا چشمانم را دوباره باراني كند، آنقدر گريستم تا بالاخره آسمان هم دلش سوخت و گريست و الان هم من و هم آسمان گريانيم . نمي دانم شايد دل اسمان هم مانند دل من گرفته اما تو ديگر چرا آسمان ؟؟؟ من تنهايم مي گريم تو ديگر چرا ؟؟؟ توكه خدايي داري بزرگتر از هر چيز ديگر ، توكه ملك خدايي چرا مي گريي ؟ اين من هستم كه بايد بگريم از اين روزگار ...

اما تو چرا ؟

امانه گريه كن آسمان  تا حداقل دلم خوش باشد كه آسمان ملك خدا و خود خدا تنها كساني هستند كه مرا درك مي كنند .

گريه كن ، گريه كن اسمان ، همچون من تنها گريه كن ....

 اي دل ، اي چشم همچون آسمان بهاران گريه كن كه تنها خودت همدم خودت هستي ....

 


♥ دو شنبه 22 دی 1393برچسب:, ساعت 10:59 توسط Reihaneh

هيسسسسسسسسسس ، سكوت ، آرامش مي خواهم ، زيييييييييييييييينگ ، اين صدايي ست كه هيچگاه نمي گذارد آرامش مرا در آغوش بگيرد . صدايي ست كه هميشه باعث تپش قلبم مي شود ، نمي خواهم ، نمي خواهم ، نمي خواهم اين استرس تمام نشدني را . ديگر طوري شده ام كه هر بعدازظهر با تپش قلب برمي خيزم ، ببين حتي اين زندگي ديگر براي قلبم هم نفرت انگيز است مي تپد تا مگر از سينه كنده شود و به مقداري آرامش برسد .

                                                                                         فقط ارامششش


♥ دو شنبه 22 دی 1393برچسب:, ساعت 10:50 توسط Reihaneh

چررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااا؟؟؟؟؟

دوستان عزيزم قرار بود اين پست رو چند روز پيش بذارم اما چون وقت نكردم افتاد به امروز :

«امروز 18/10/93 است و دل من از هميشه گرفته تر دوباره هوايش غصه اي شده ، دوباره ذهنم پراز چرا هاي بي پاسخ است ، دوباره دلم تنهايي و مردن مي خواهد ، دوباره خستگي را در وجودم احساس مي كنم ، دلم خيلي گرفته است براي همين به سراغ قرآن رفتم و آن را گشودم آمد : « قطعا كساني كه به پروردگارشان و پيامبر ايمان دارند به زودي پاداشي عطا خواهيم كرد و به راستي خداوند بخشنده و مهربان است .» قرآن را بستم دلم كمي ارام گرفت اما كاملا نه ، ذهنم همچنان مشوش است وپرازچراهاي بي پاسخ . دوباره ابر چشمانم شروع به باريدن كرده و درياي دلم را طوفاني كرده است ، غمگينم از اينكه نمي توانم جواب چرا هايم را از خدا بشنوم ، غمگينم زيرا مي بينم تلاشهاي بي ثمرم را ، غمگينم زيرا مي بينم كه چگونه يك انسان به خودش اجازه شكستن قلب كسي و خرد كردن آرزوهاي آن فرد را مي دهد ، غمگينم زيرا مي بينم ناتواني ام را دربرابر برخي مسائل ، غمگينم چون نمي توانم به آغوش خدا بپرم و يك دل سير گريه كنم ، غمگينم از تمام چيزها ، ازاين دنيا ، ازاين آدم ها و از همهم مهمتر اينكه من نمي توانم بشنوم : جواب چراهايم را از خدا ...... .

خدايا امروز هم گريستم ، امروزهم سرم را بالاكردم به آسمانت نگاه كردم و فرياد زدم : « چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟» اما بازهم پاسخي نشنيدم و دلتنگ تر از هميشه دوباره دفتردلم را براي دفتر تنهايي ام گشودم .... »


♥ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:, ساعت 11:45 توسط Reihaneh

قايقي خواهم ساخت ...

ديروز شعر " قايقي خواهم ساخت" سهراب را خواندم و گفتم اري سهراب تو قايقي بساز و برو به آنجا كه دلت مي خواهد و من هم قايقي خواهم ساخت مي نشينم برآن و ميروم ، مي روم به جايي كه آدمهايش از اين دنيا نباشند ، مي روم به جايي كه هيچ نشانه اي از اين دنيا نداشته باشد ، مي روم به سرزميني كه درآن آدمهايش تنهايي ات را درك كنن و بشناسندغمت را ، مي روم به سرزميني كه دنيايش درست مثل دنياي من باشد مي روم به جايي كه آدمهايش تنهايي ام رابشناسند آري سهراب من هم قايقي خواهم ساخت و خواهم رفت از اين دشت و ديار ، قايقي خواهم ساخت و بگذارم آن را در درياچه ي روياهايم كه رسد بر دل تنهايي هايم ، قايقي خواهم ساخت كه رود سوي مكاني پراز آرامش كه رود در دل روياهايم ، اري سهراب بدان كه قايق من قايقي ست :

                                        « پراز تنهايي

                                                               به سوي تنهايي            

                                                                                            در درياي تنهايي »

 


♥ شنبه 20 دی 1393برچسب:, ساعت 11:12 توسط Reihaneh

اشك ...

چشم هايم هم ديگر اشك ندارند ، حتي آنان هم از اشك ريختن خسته شده اند ، حتي آنان هم ديگر درياچه شان خشكيده است .

چشمان من بباريد ، بباريد كه اگر نباريد صاحبتان دق خواهد كرد ، بباريد ، بباريد و كمي از بارسنگين صاحبتان بكاهيد .

بباريد و خبر دهيد از سوزش دل ، بباريد و خبر دهيد از سوختن قلب از پايان وجودداخلي ، بباريد و به همگان ثابت كنيد كه اين وجود يخ بسته است ، بباريدو به همگان نشان دهيد اولين كه نه تقريبا هزارمين باران پاييزه و زمستانه وجودم را .

 ريحانه به  تو يخبندان وجودت را تبريك مي گويم .


دختر گریان


♥ چهار شنبه 17 دی 1393برچسب:, ساعت 17:0 توسط Reihaneh

نوازنده تنهايي

« اري من نوازنده ام 

                    اري من موسيقي دانم

                                                  مي نوازم

                                                                   مي نوازم موسيقي اي را كه

                                                                                                          آهنگش تنهايي هايم است »


♥ چهار شنبه 17 دی 1393برچسب:, ساعت 16:53 توسط Reihaneh

غم پنهان

گاهي غمت انقدر بزرگ است كه براي ديگران همچون دانه گندمي نمايان است . چراديگران حتي براي پدروملدرت هم اندازه يك دانه ارزن است . اما اين غم براي تو از دنيا بزرگتر است ، نمي داني چه كني ، فقط ميداني بايد با كسي سخن بگويي ، اما با كه ؟؟؟

وقتي غمت را درك نمي كنند وقتي نمي فهمند كه تنهايي و غمت خيلي كوچك نيست و برعكس خيلي هم بزرگ است ، در فضاي مجازي هم كه نمي تواني چون نمي داني باچه كسي سخن مي گويي ، وقتي كسي را نمي شناسي چگونه مي تواني با او دردودل كني ؟

فقط مي مانديك نفر آن بالايي ، ان بالاسري ، آن خدايي كه خودش خيلي خوب علت غمت را مي داند !

خدايا مي دانم كه غمم را مي داني ، كاش مي توانستم صدايت را بشنوم تا علت را بگويي ، اما من آنقدر بنده حقيري هستم كه توانايي اين كاررا ندارم .

خدايا كاش مي توانستم صدايت را بشنوم ، اما نه ، اشكال ندارد همين كه تو صدايم را مي شنوي كافي ست ، حداقل تو تنها كسي هستي كه هم خوب مي شنوي و هم بهترين رازداري .

  خدااااااااااااااااااااايا كممممممممممممكم كن ....

عکس های عاشقانه-عکس های تنهایی-عکس های غم انگیز


♥ چهار شنبه 17 دی 1393برچسب:, ساعت 16:22 توسط Reihaneh

دراين تنهايي ...

دراين تنهايي

             تنها تويي كه مي شنوي

                                گريه هاي سكوت بي امانم را

 


♥ چهار شنبه 17 دی 1393برچسب:, ساعت 15:43 توسط Reihaneh

 


♥ چهار شنبه 17 دی 1393برچسب:, ساعت 15:21 توسط Reihaneh